آریوآریو، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

آریو

آریو ی عزیزم

سلام آریو گلی خوبی مامانی؟ شرمندم مادر جون این مدت نتوونسم بیام و خاطرات عزیزت و بنویسم . خودن میدونی که من چقدر گرفتارم خیلی دور و برم شلوغه. جون دلم خیلی دوست دارم و خودت میدونی که تمام دنیای منی ، اونقده دوست دارم که بابات گاهی میگه ، مامان آریو رو بیشتر من دوست داری ؟ عزیزم تو اونقده شیرینی که تورو خیلی دوست داشتنی میکنه و با کارای با مزه ت آدم نمیتوونه دوست نداشته باشه خدایی ش همه ی نی نی ها دوست داشتنی هستن خدا همه نی نی هارو نگه داره. آریو جگرم تو الان یک سال و هشت ماه از عمر عزیزت میگذره ماشالا دیگه مردی شدی بزنم به تخته عزیزم  تا این جا چند کلمه حرف می زنی واضح نیست حرف ت اما ما میدونیم که تو چی میگی ، اسم م...
22 مهر 1390

میهمان من بودی

نازنینم آریو ی خوشگلم مادر جون یه کم عصبی شده می دونی گلم چرا ؟ نه نمی دونی عزیزم دیروز یه عالمه از خاطرات تو ومن رو نوشتم چون سیو نکرده بودم همش پرید ودیگه نتوونسم دوباره بنویسم شرمنده شدم . ولی الان  دوباره همون خاطرات رو برات می نویسم چون من یاد گرفتم هیچوقت در برابر هیچی کم نیارم، ایشالا که تو هم همیشه کم نیاری دلبندم  دیروز بعد کامل شدن نوشت ام همین اسمیلی  رو خواستم برات بزنم که سیستمم هنگ کرد گلی، ولی دیدی که بازم همین شکلک عشق رو برات زدم خوب بگذریم. دیروز بابات ترو آورد پیش من از سوپی که برای پدر جون درست کرده بودم یه ظرف کوچولو کشیدم ماشالا به جون ت خوردی یه کم با هم بازی کردیم تلویزیون نگاه کردیم ب...
22 مهر 1390

مامانی بهت تبریک میگم

آریوی گلم نازنینم ، کودکانه می اندیشم ، تا به عمق زیبای کودکانه ات راه یابم . خوشحالم که به مناسبت روز جهانی کودک برنده شدی . عزیزم مسابقه فقط یه جمله ی خوب برای نی نی ها بود.  جمله ایی که برات نوشتم خوب  بوده و تو دلبندم برنده شدی و جایزه ت هم نشون دادن عکس قشنگ ت توی ویترین  نی نی وبلاگ هستش. قربونت برم بهت تبریک میگم مامانی ، انشاالا که در تمام مراحل زندگی برنده باشی و لی بهت بگم که در برنده نشدن و یا خدای نکرده شکست اصلا گلم ، ناامید نشی که شکست  یا برنده نشدن هم خودش یه  پیروزی هستش و جایزه اون تلاش بیشتره مامانی ، دوست  دارم ای مرد کوچک من شکست ناپذیرباشه. عزیزم امروز یاد گرفته بودی بگی (...
22 مهر 1390

اولین نوه پسری

  سلام دوستان : هنوز نمی دونم با چه کسی آشنا میشم ولی می دونم که دوستای خوبی  پیدا می کنم . من مادر جون آریو هستم .نوه م .نوه ی اول  که خیلی دوسش دارم .  همیشه بش میگم خیلی خوبه که تورو داریم ٬ و خدارو شکر می کنم که نوه م سالم وخوشگلو شیطونه خیلی صبوره و کم گریه می کنه . ب ازم خدا رو سپاس گزارم ٬که این هدیه ی بهشتی رو به ما داده . دوستان ببخشید که زیاد حرف زدم میخوام هر روز همین قدر بنویسم  که وقتی بزرگ میشه ، تمام خاطرات کودکیشو  ٬ بتوونه بخوونه . اینم یه دونه عکس از اولین ساعاتی که به دنیا اومده بود . راستی یادم ...
9 اسفند 1389

وقتی آریو دنیا آمده بود

  سلام دوستای خوبم می خواستم از روز های اول تولد آریو جون بنوسم٬ ساعت ها ی اول  که متولد شده بود٬ منو ٬اون یکی مادر جون ش و یکی دیگه از بستگان مامان آریو و پدرش و عمو جون آریو تو بیمارستان بودیم که بعد از تولد وقتی اونو به ما تحویل دادند اولین کسی که بغلش کرد عموش بود و اون  هم با یه نگاه آشنا به عموش  نگاه می کرد که انگار اونو می شناسه خلاصه بعدش به گریه افتاد و چون مادرش  سزارین کرده بود هنوز  در ریکاوری بود٬ تا خدارو شکر حالش که بهتر شد  اونو به بخش منتقل کردند.  وقتی که آریورو گذاشتیم رو سینه مامان ش شیر بخوره ٬گرس...
8 اسفند 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریو می باشد