وقتی آریو دنیا آمده بود
سلام دوستای خوبم
می خواستم از روز های اول تولد آریو جون بنوسم٬ ساعت ها ی اول
که متولد شده بود٬ منو ٬اون یکی مادر جون ش و یکی دیگه از بستگان مامان آریو
و پدرش و عمو جون آریو تو بیمارستان بودیم که بعد از تولد وقتی اونو به ما تحویل
دادنداولین کسی که بغلش کرد عموش بود و اون هم با یه نگاه آشنا به عموش
نگاه می کردکه انگار اونو می شناسه خلاصه بعدش به گریه افتاد و چون مادرش
سزارین کرده بود هنوز در ریکاوری بود٬ تا خدارو شکر حالش که بهتر شد
اونو به بخش منتقل کردند.
وقتی که آریورو گذاشتیم رو سینه مامان ش شیر بخوره ٬گرسنه هم بود از مامانی ش
که شیر می خورد ٬خیلی لذت بردم از کار خداکه بچه ی تازه به دنیا اومده که هیچی
از دنیارو ندیده چطور بلده که به این شکل شیر بخورد.
من که خیلی از خدا تشکر کردم به خاطر نعمت های فراوانی که به من عطا کرده بود.و
همچنین این نوه ی خوشگل رو که خیلی وقت منتظرش بودیم به ما داده است.