تولد دو سالگی
آریو ی نازنینم :
چند وقته ، هم مریضم همه این که خیلی اتفاقات افتاده که نتوونستم برات بنویسم .
اتفاقا خودم هم خیلی دوست داشتم بتوونم بیام و اینجا کمی باهات حرف بزنم!!
خودت میدونی مامان که دیگه حال و حوصله اونوقتا رو ندارم و اتفاقات پیش اومده خیلی
حال همه ی مارا گرفته ولی نی نی من ،تو این چیزا رو نمیدونی و امیدوارم همیشه دل ات
شاد و بی غم باشه ، من نتوونستم تو تولد عزیزم باشم چون هم من و هم پدر جون شدیدا
سرما خورده بودیم و صلاح نبود شرکت کنیم می ترسیدم تو هم خدای نکرده از ما آنفلونزا
لعنتی رو بگیری، برا همین من احتیاط کردم گلم ایشالا سال دیگه حتما هستم از حالا
بهت قول میدم ، ولی خوب اون مادر جون و پدر جون ات بودن منو ببخش گل خوشبوی من
ولی خوب با کادوی قشنگ و مورد علاقه ی تو که با پدر جون و عمو جون گرفتیم فکر می کنم
بینهایت خوشحال شدی گلم ، عزیزم به ماشین خیلی علاقه داری و به ماشین میگی ( ااااااااان
بیییییییییییب )زبون بچگی یه، دیگه اونقده قشنگ میگی که دلم برات آب میشه عزیزم،
کوچولوی نازم نمیدونی وقتی اومدی و دیدیش چقدر خوشت اومد و خوشحال شدی واییییییییی
نمیدونی که چه کردی، باورم نمیشد که اینهمه ذوق کنی وبا دکمه هاش و کنترل اش بازی میکردی
می خواستی زود سر در بیاری چطوری حرکت میکنه ، خلاصه پدرجون تورو برد تو کوچه و حسابی
بازی کردی از این که بچه ها دورت جمع شده بودند و دست میزند به ماشین ات، حسابی حس مالکیت
بهت دست داده بود و با زبون کوچولو ت هی به اونا می گفتی ( چییییییییی، چییییییی )
عزیزم مبارک باشه تولدت صدوبیست سال عمر داشته باشی با سلامتی و سایه ی بابا علی جون
و مامان ت .